بحران دهه شصتیها
بسم الله
بحران دهه شصتیها
هرچند وقت یکبار باید یادم بیافتد که معلم زیست شناسی سال سوم دبیرستانمان مدام بهمان گوشزد میکرد که: “شما دهه شصتیها مملکت را بدبخت کردید. شکم بزرگ هِرَم جمعیت به خاطر شماست و شما هرچه بزرگتر میشوید کشور را بیشتر دچار بدبختی و گرفتاری میکنید!”
نمیدانم چی شد که به یاد این حرف افتادم.
یادم افتاد. داشتم به دخترها میگفتم من که پیر شدم ببریدم خانهی سالمندان. دلم نمیخواهد برای بچههایم دردسر باشم. بعد با خودم با صدای بلند گفتم:” وقت پیری ما که بشود خانههای سالمندان هستند که منفجر میشوند. همان طور که وقت مدرسه رفتنمان مدارس را منفجر کردیم. 😏
بعد از آن هم یادم افتاد که بعد از مرگمان هم احتمالا آرامستانها را پر خواهیم کرد. ☺
همینطوری که بلند بلند فکر میکردم دخترها زدند زیر خنده. انقدر خندیدند که داشتند از حال میرفتند. دهه هشتادیها و دهه نودیهای نازنازی را چه به درک این همه غصه که دهه شصتیها باید بخورند؟! هیچ کس حس و حال ما را درک نمیکند وقتی همهی عمر ما را به خاطر جمعیت زیادمان سرزنشمان کردند. 😐
داشتم همین طوری بلند بلند فکر میکردم و برای عاقبت خودمان دنبال چاره بودم. به این نتیجه رسیدم که باید قبل از اینکه به پیری برسیم؛ نصف بیشترمان از دنیا رفته باشیم تا کشور را دچار بحران آرامستان نکنیم. یعنی یا باید جوانمرگ بشویم یا شهید؛ تا بلکه کشور را از این آیندهی دهشتناک نجات دهیم. چاره نیست. بیایید زودتر به مرور زمان انجامش دهیم. 😅
تو همین فکرها بودم که دخترم گفت:” مامان بالاخره چون از مرگ فراری نیست؛ دست آخر قبرستانها را پر میکنید. دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. 😂 تنها راهی که داری این است که به فکر نجات خانههای سالمندان باشی! ☺ “
در خیالاتم رفتم به خانهی سالمندانی که قرار است توی آن پیری خودم را سپری کنم. دیدم انقدر جا تنگ است مجبور شدهاند تو نمازخانه و سالن آنجا فرش پهن کنند و به هر کسی یک تشک و پتو بدهند و ردیف رختخواب است که پهن شده و پیرپاتالها در آنجا به ردیف نشستهاند و با هم درد و دل میکنند. ☺ دلم به حال خودم سوخت. از همین الان تصمیم گرفتم برای این معتکفان همیشگی کلاس قرآن برپا کنم که حوصلهی رفقایم سر نرود. شاید گاهی برایشان سخنرانی هم بکنم. ☺ 😎
آخرِ مرورهای خاطرات و آیندگان هنوز نیامده، گفتم:” فقط یک نفر بود که ما را یک فرصت دید نه تهدید و روی ما حساب کرد. آقا تنها کسی بود که فرمود باید از این به بعد دهه شصتیها بار این انقلاب را به دوش بکشند.” 🙂 😍
جدای از شوخی این همه حرف ناامید کننده که تو مغز ما فرو کردند تا آخر عمر از قلبهای ما خارج نمیشود. ما تهدید و دردسر برای این کشور نیستیم. ما نسل جنگ هستیم که این کشور را به پیروزی و سربلندی خواهیم رساند. هِرَم جمعیت یک روز در طول تاریخ به خودش خواهید بالید که حجم توان ما را به رخ دیگران کشانده است. اما این به همین سادگی اتفاق نخواهد افتاد. نیاز به تلاش و جهاد ما دارد. واقعا باید بار این انقلاب را به دوش بکشیم تا دیر نشده. بیایید اجازه ندهیم برای این کشور یک تهدید دیگر به حساب بیاییم. از حالا برای جوانی این کشور در آینده تلاش کنیم.